Abstract
This paper investigates the causal relationship among transformational leadership, perceptions of organizational politics, market orientation, and work-related outcome. In this study, we assumed that organization-level perceptions of organizational politics and market orientation mediate the relationship between top management's transformational leadership and employees' work-related outcomes and that perceptions of organizational politics diminish market orientation. Data were collected from a sample of 200 employees working in Japanese companies. To test the hypothesized correlations, we used structural equation modelling using AMOS 16.0. As we hypothesized, both perceptions of politics and market orientation mediated the relationship between transformational leadership and employees' job satisfaction. However, contrary to our expectation, perceptions of organizational politics were not significantly correlated with market orientation. This study is the first empirical research of organizational politics using a Japanese sample. In future studies, we should resolve methodological limitations of this study and develop theoretical frameworks that reflect cultural difference among countries
چکیده
این مقاله، روابط تصادفی بین رهبری تحول گرا، دریافت ها از سیاست های سازمانی، جهت گیری بازار و درآمد حاصل از کار را بررسی می کند. در این پژوهش، فرض بر این است که دریافت ها از سیاست سازمانی در سطح یک سازمان و جهت گیری بازار با رهبری تحول گرا ی مدیریت سطح بالا و درآمد کاری کارمندان مرتبط است و اینکه دریافت ها از سیاست های سازمانی، جهت گیری بازار را کاهش می دهد. اطلاعات پژوهش از یک نمونه از بین 200 نفر از کارمندان شرکت های ژاپنی گردآوری شده است. برای آزمایش روابط فرضی، ما، مدل معادل ساختاری با استفاده از نرم افزار AMQS16-0 را بکار بستیم. طبق فرضیه مان، هم دریافت ها از سیاست ها و هم جهت گیری بازار در رهبری تحول گرا و رضایت کاری کارمندان دخیل اند. به هر حال، بر خلاف انتظارمان، دریافت ها و سیاست های سازمانی از نظر اهمیت، با اهمیت تر از جهت گیری بازار نبودند. این پژوهش، اولین تحقیق تجربی در زمینه سیاست های سازمانی برای نمونه جامعه زاپنی نیست. در پژوهش های آینده ما می بایست مشکل محدودیت های روش شناسی در این پژوهش را حل کنیم و قالب های نظری را گسترش دهیم به طوری که تفاوت های فرهنگی بین جوامع را نیز در خود انعکاس دهد.
1-مقدمه
از سال 1960، سیاست سازمانی، یکی از مهم ترین موضوعات در مطالعات مدیریت سازمانی بوده است. یکی از رایج ترین تعاریف نقل شده از سیاست سازمانی از آن مینتز برگ است که آن را به عنوان نوعی رفتار گروهی و فردی می شناسد که دارای این ویژگی هاست: غیر رسمی، به ظاهر محدود، قابل تقسیم به گونه های مختلف، فراتر از تخصصی و فنی بودن، از طریق روال قانونی و رسمی بدست نمی آید، اعتبار آن بوسیله مرجع رسمی ساقط نمی شود، دارای ایدئو لوژی پذیرفته شده، بدون گواهی تخصصی...