Abstract
Purpose– The purpose of this paper is to outline a model of leadership based on the characteristics of the most highly acclaimed leader in Jewish history, Moses. The lessons from his leadership that are applicable to modern corporate leaders are identified and related to management development and education settings
Design/methodology/approach– This paper relies on a direct reading of books 2–5 of the Old Testament (see notes) to propose a model based on Moses’ leadership. Using Moses’ journey toward and during his leadership, a model for present‐day leadership is proposed. Examples are given to anchor this model in biblical texts and reference it to modern leadership thoughts, spirituality and practical wisdom
Findings– While the leadership of Moses is known and widely discussed within Jewish learning, it has not yet found a wider, secular audience. However, Moses’ leadership characteristics present an opportunity to reflect on how creative tensions between different leadership traits could be reconciled and an ethical model of leadership could be applied
Research limitations/implications– This paper does not look beyond books 2–5 of the Old Testament for further supporting evidence of the leadership of Moses. Future research could broaden the model through these sources. Moreover, research could test the four dimensions of leadership proposed in this paper in contemporary contexts, with performance as a dependent variable
Originality/value– Moses’ leadership has been discussed by theologists but this paper suggests drawing on it as part of the ongoing academic discourse on corporate leadership. The biography of Moses sheds a light on the formative experiences of an ethical leader and his actions demonstrate how such a leader can act under challenging circumstances. If further developed, this research promises to be a useful addition to current leadership thinking and management education
چکیده
هدف_ هدف این مقاله طرح یک مدل رهبری بر اساس ویژگیهای حضرت موسی عالیترین رهبر مورد ادعا در تاریخ یهودیت می باشد. درسهایی از این رهبر که برای رهبران شرکتهای مدرن قابل اجرا است شناسایی شده و مربوط به توسعهی مدیریت و محیطهای آموزشی می باشند.
طرح/ روششناسی/ رویکرد- این مقاله متکی بر یک مطالعهی مستقیم از کتابهای جلد 2-5 عهدعتیق (کتاب یهودیان) می باشد که یک مدل را بر اساس رهبری حضرت موسی (ع) پیشنهاد میدهد. با استفاده از سفر حضرت موسی در طول رهبریش، یک مدل برای رهبری امروزه پیشنهاد می شود. مثالهایی ارائه شدند تا این مدل را در متون مقدس تثبیت کرده و آن را به افکار، معنویت و خرد عملی رهبری مدرن ارجاع دهند.
یافته ها_ در حالی که رهبری حضرت موسی شناخته شد و به طور گسترده در علم یهود بحث شد، اما هنوز به مخاطبین وسیع غیرمذهبی دست نیافته است. بهرحال، ویژگیهای رهبری حضرت موسی فرصتی را ایجاد میکند تا چگونگی تطبیق تنشهای نوآوری بین ویژگیهای متفاوت رهبری و بکارگیری یک مدل اخلاقی رهبری را منعکس سازد.
محدودیتها/ مفاهیم تحقیق- این مقاله برای حمایت بیشتر از شواهد رهبری حضرت موسی از کتابهای جلد 2-5 عهد عتیق استفاده کرده است. تحقیق بیشتر میتواند این مدل را از طریق این منابع بسط دهد. علاوهبراین، تحقیق میتواند چهار بُعد رهبری را که در این مقاله در مفاهیم معاصر با عملکرد به عنوان یک متغیر وابسته پیشنهاد شده است بیازماید.
اصلیت/ ارزش- رهبری حضرت موسی توسط متفکران دینی مورد بحث قرار گرفته است اما این مقاله توجه به آن را به عنوان بخشی از مباحثات آکادمیکی در حال پیشرفت در مورد رهبری شرکت پیشنهاد میدهد. زندگینامهی حضرت موسی نور تازهای بر تجربیات سازندهی یک رهبر اخلاقی دمیده است و عملکردهای او نشان میدهند چگونه چنین رهبری می تواند تحت شرایط چالشبرانگیز عمل کند. اگر بیشتر پیشرفت کنیم، این تحقیق نوید این را میدهد که ضمیمهی مفید برای تفکر رهبری و آموزش مدیریت کنونی باشد.
-1مقدمه
در آغاز قرن بیست و یک، مدیران اجرایی و اعضای انجمنهای علمی به منابع مذهبی و روحانی (برای مثال، فرای، 2003؛ مارکوس، 2012؛ مندنهال، 2010؛ فیپس، 2012)، نه تنها برای رهایی شخصی بلکه برای جستجوی یک چشمانداز جدید و متعالی از آنچه که در بازار جهانی بکار رفته است، توجه می کنند. بحرانهای مالی و متعاقب آن رکودهای متوالی در دهههای اخیر منجر به اتهامات رفتار غیراخلاقی میان تجارت و رهبران آن در گوشه و کنار دنیا از جمله کلاهبرداریهای مادوفین و یأس و ناامیدیهای اینرونیان شده است. هنگامیکه بعضی رهبران مسئولیت بحران پیشآمده را انکار کردند، به خود پاداشهای بزرگی اعطاء کردند و خود را در موقعیتهای قدرتمندشان نگهداشتند، عموم مردم تا حد زیادی اعتماد و اعتقاد خود را به شرکتها و مدیران اجرایی آن از دست دادند. حتی مدرسههای تجاری هم به خاطر تمرکز بر برنامههای ایجاد ثروت با ظاهراً هیچ راهبرد اخلاقی برای آنچه که تصمیمات را اخذ میکند مورد انتقاد قرار گرفتند، بحثی که به طور قابلتوجهی توسط پژوهشگران معروفی چون گوشال (2005) و مینزبرگ (2004) برانگیخته شد. درنتیجه، بسیاری از مدارس تجاری درسهایی را در زمینهی علم اخلاق به برنامهی آموزشی خود اضافه کردند…