Abstract
Perceptual processes play an important role in motor learning.While it is evident that visual information greatly contributes to learning new movements, much less is known about provision of prescriptive proprioceptive information. Here, we investigated whether passive (proprioceptively-based) movement training was comparable to active training for learning a new bimanual task. Three groups practiced a bimanual coordination pattern with a 1:2 frequency ratio and a 90° phase offset between both wrists with Lissajous feedback over the course of four days: 1) passive training; 2) active training; 3) no training (control). Retention findings revealed that passive as compared to active training resulted in equally successful acquisition of the frequency ratio but active training was more effective for acquisition of the new relative phasing between the limbs in the presence of augmented visual feedback. However, when this feedback was removed, performance of the new relative phase deteriorated in both groups whereas the frequency ratio was better preserved. The superiority of active over passive training in the presence of augmented feedback is hypothesized to result from active involvement in processes of error detection/correction and planning
چکیده
فرایندهای ادراکی نقش مهمی را در یادگیری حرکتی ایفا می کنند. با این وجود که تاثیر اطلاعات بصری بر یادگیری حرکات جدید روشن و واضح میباشد، اما در مورد اطلاعات حس عمقی، تاثیر بسیار اندکی شناخته شده است. در اینجا ما بررسی می کنیم که آیا آموزش حرکتی غیر فعال (بر پایه حس عمقی) قابل مقایسه با آموزش حرکتی فعال برای یادگیری یک حرکت یک دستی میباشد؟ سه گروه، یک الگوی هماهنگی دو دستی را با یک نسبت تناوب 1:2 و یک انحراف فاز 90 درجه بین هر دو مچ دست با بازخورد Lissajous در طی یک دوره چهار روزه تمرین کردند: 1) آموزش فعال 2) آموزش غیر فعال 3) عدم آموزش (کنترل). یافتههای یادداری (حافظه) نشان داد که آموزش غیر فعال در مقایسه با آموزش فعال منجر به اکتساب موفقیتآمیز تناوب یکسانی شد، اما آموزش فعال برای اکتساب فاز نسبی جدید بین اندامها در حضور بازخورد بصری افزوده، بسیار موثرتر بود. با این وجود، هنگامی که این بازخورد حذف شد، عملکرد فاز نسبی جدید در هر دو گروه دچار اختلال شد در حالیکه نسبت تناوب بهتر حفظ شد. این فرضیه وجود دارد که برتری آموزش فعال نسبت به آموزش غیر فعال در حضور بازخورد افزوده ناشی از مشارکت فعال در فرایندهای اکتشاف/تصحیح خطا و برنامهریزی میباشد.
1-مقدمه
یادگیری مهارتهای حرکتی جدید مرتبط با انتقال از یک مرحله شناختی (توجه-خواستار) به یک مرحله خودکار میباشد بطوری که مهارت بصورت خودکار انجام میشود. آموزش برای بهبود عملکرد مفید میباشد اما عناصر زمینهای مانند سازماندهی آموزش نیز نقش مهمی را ایفا میکنند. مشارکت فعال یادگیرنده در فرایند اکتشاف و تصحیح خطا برای شکلگیری حافظه و نگهداری آن مفید میباشد. علاوه براین، با توجه پیچیدگی مهارت، حمایت بیرونی توسط یک مربی یا درمانگر برای شکلگیری عملکرد ماهر بسیار ارزشمند میباشد. این حمایت بیرونی متشکل از حداقل دو حالت میباشد. از یک سو، اطلاعاتی در مورد چگونگی انجام حرکت (اطلاعات تجویزی) مانند دستورالعملهای کلامی و یا نمایش دادن مهارت در نظر گرفته شده، فراهم میگردد...