مبانی روان درمانی بدنی
تاریخچه
ضمیر ناخودآگاه نه تنها خود را در خواب آشکار و در هر ژستی چون جمع کردن پیشانی و ضربان قلب بلکه در هشدار آرام حساسیت به اسید اوریک نیز خود را بروز می دهد. (گرودیک [1917] 1977 الف: 116)
در فصل 4 سبک های اصلی و رایج روان درمانی بدنی را بررسی خواهیم کرد. هدف از این بخش ارائه ی یک بستر تاریخی مختصر، تصویری از خط نفوذ و استدلال است که در فهم ادامه ی مطالب این فصل و فصل 3 باید استفاده شود. این کار بیش تر به دلیل روشی پیچیده شده است که طی آن مطالب اصلی روان درمانی بدنی به طور مستقل بارها ازنو کشف شده است. به عنوان مثال آنتون مسمر، جورج گرودیک، آرنولد میندل و استانیسلاف گروف هر یک به طور مستقل و ظاهراً بدون توسل به خط اصلی توسعه ی فروید ترو رایش (مسمر، البته یک قرن پیش از فروید) اشکال خاص خود از روان درمانی بدنی را توسعه دادند. برای رفتن به دوردست ها اوتز (1994) پیدایش اخیر اشکال جدید چیگونگ (چی کونگ) در چین را توصیف می کند که به عنوان زیفا دونگونگ، چیگونک حرکات خودانگیخته شناخته می شود. این اشکال شرکت کنندگان را ترغیب می کند تا حرکات و صداهای آوازی ارائه کنند، دست ها و اعضای بدن، سر و یا حتی کل بدن خود را تکان دهند . . . فریاد بزنند، جیغ بزنند، بخندند و یا گریه کنند، دیگران را لمس کرده و یا آن ها را در آغوش بگیرند و غیره (اوتز 1994: 122). این کار تا حدی محرمانه بوده و بسیار اندک مورد بحث قرار گرفته و به وضوح متضمن تجربه ای از آزادسازی احساسات دفن شده است، همانند آن چه که در روان درمانی بدنی وجود دارد (اوتز 1994: 127). تاریخ روان درمانی بدنی نیز دربردارنده ی تلقیح متقابل و مکرر با سنت های مختلف کار بدنی است. این نمونه ها عبارتند از: ترسیم رایش از سنت های کار بدنی و کار هوازی (توتون 1998:240)؛ گردا بویسن از فیزیوتراپی روانپزشکی نوروژ؛ دانشکده ی لومی از هنرهای رزمی، و ربیرتینگ از کریا یوگا (برای این سه مورد آخر به فصل 4 رجوع کنید). شخصیت های اصلی روان درمانی صریح و مشخص بدن، پیشینیان همه ی پزشکان بعدی، زیگموند فروید، ویلهلم رایش، فریتز پرلز و (که من بحث برانگیزتر از سه مورد اول در مورد آن استدلال می کنم) آرنولد میندل هستند. کارل جونگ نیز به طور شگفت آوری تأثیر به سزایی در این زمینه داشته است. واقعیت آشکار این است که همه ی این پنج نفر مردانی سفید پوست با تبار اروپای مرکزی هستند، این مسئله محدودیت خاصی را در این زمینه ایجاد می کند که در فصل 6 به آن خواهیم پرداخت. با این حال در حال حاضر من به سادگی کمک ها و تأثیرات آن ها در این زمینه را به اجمال بیان می کنم. اگرچه جهان روانکاری مدرن به طور کامل روان درمانی بدنی را رد می کند، اما در سال 1895 فروید شخصاً در خطاب به ویلهلم فیلیس نوشت: "دیروز خانم کِی به دلیل دردهای گرفتگی مانندی در قفسه ی سینه اش برای من فرستاده شد . . . در مورد او من یک درمان عجیب خاص خود ابداع کردم: من مناطق حساس را جستجو کرده، بر آن ها فشار دادم و در نتیجه تناسب لرزش آن اندام آزاد را سبب شدم (میسون 1985: 120). این درمان عجیب فروید به طور کامل کنار گذاشته شد، اما به طور نظری روانکاوی مرتبط با بدن که تحریک های آن منبع تمایلات ناخودآگاه ما هستند، به قوت خود باقی ماند...