Abstract
The objective of the study was to investigate creativity in relation to brain function by assessing creative thinking in various neurological populations. Several measures were employed to assess different facets of creative thinking in clinical groups with frontal lobe, basal ganglia or parietal–temporal lesions relative to matched healthy control participants. The frontal group was subdivided into frontolateral, frontopolar and frontal-extensive groups. Hierarchical regression analyses were employed to assess the significance levels associated with the effects after accounting for IQ differences between the groups. Findings were only considered noteworthy if they at least suggested the presence of a strong trend and were accompanied by medium to large effect sizes. The parietal–temporal and frontolateral groups revealed poorer overall performance with the former demonstrating problems with fluency related measures, whereas the latter were also less proficient at producing original responses. In contrast, the basal ganglia and frontopolar groups demonstrated superior performance in the ability to overcome the constraints imposed by salient semantic distractors when generating creative responses. In summary, the dissociations in the findings reveal the selective involvement of different brain regions in diverse aspects of creativity. Lesion location posed selective limitations on the ability to generate original responses in different contexts, but not on the ability to generate relevant responses, which was compromised in most patient groups. The noteworthy findings from this exploratory study of enhanced performance in specific aspects of creative cognition following brain damage are discussed with reference to the generic idea that superior creative ability can result from altered brain function
چکیده
هدف این پژوهش بررسی خلاقیت در ارتباط با کارکرد مغز، توسط ارزیابی تفکر خلاق در گروه های نورولوژیکی مختلف بود. از چند ابزار اندازه گیری استفاده شد تا جنبه های مختلف تفکر خلاق را در گروه های بالینی که به مناطق لب پیشانی، عقده های پایه و منطقهی جانبی-گیجگاهی آنها اسیب وارد شده بود را در مقایسه با گروه کنترل (افراد سالم) ارزیابی کند. پس از در نظر گرفتن تفاوت در نمرات هوشی، از تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی برای ارزیابی سطوح معناداری مرتبط با تاثیرات استفاده شد. گروه جانبی-گیجگاهی و پیشانی-جانبی عملکرد کلی ضعیفتری نسبت به گروه کنترل خود داشتند. گروه جانبی-گیجگاهی در آزمونهایی که سلاست را اندازه گیری میکردند، و گروه پیشانی-جانبی در آزمونهایی که ابتکار در پاسخها را میسنجیدند، عملکرد ضعیفتری داشتند. بر خلاف این، گروه بیماران عقده های پایه و پیشانی-قطبی در آزمون غلبه بر فشار مثالها عملکرد بهتری داشتند و پاسخهای ابتکاری بیشتری ارائه دادند. به طور خلاصه، تفاوتهایی که در یافته های این پژوهش وجود دارد نشان میدهد که قسمتهای مختلف مغز بر جنبه های گوناگون خلاقیت تاثیر میگذارند. محل آسیب دیدگی محدودیت هایی را در تولید پاتسخهای ابتکاری در بافتهای مختلف ایجاد کرد، اما تاثیری در تولید پاسخهای مرتبط نداشت، و این امر در اغلب گروه های بالینی مشاهده شد. یکی از یافته های مهم این پژوهش این بود که آسیب مغزی منجر به بهوبد کارایی در برخی از جنبه های خلاقیت ld شود. این یافته با ارجاع به ایدهی کلی مبنی بر اینکه توانایی عالی در خلاقیت ممکن است ناشی از تغییر در کارکرد مغزی باشد، توضیح داده شده است
1-مقدمه
اینکه انسان چگونه در مقایسه با دیگر موجودات چگونه دارای توانایی تفکر خلاق در حوزه وسیعی از بافتهای مختلف ، از حل مساله در زندگی روزمره گرفته تا رسیدن به موفقیت های چشمگیر در هنرشد، هنوز ناشناخته باقی مانده است. در چند دههی اخیر پژوهش های زیادی برای روشن کردن این موضوع صورت گرفته است. این پژوهش ها از تصویرسازی عصبی و الکتروفیزیولوژی (برای مرور بخ دیتریچ و کانسو، 2010) و پژوهش در حوزهی نوروسایکولوژی در مورد جمعیتهای بالینی و نورولوژیکی (روروبری و همکاران، 2005؛ شامای-سوری و همکاران، 2011) و روانشناختی (ابراهام و همکاران، 2007؛ اندرسن، 2008؛ اندرسن و پاورز، 1975) بهره گرفته اند. خلاقیت عموما به این صورت تعریف میشود: توانایی تولید پاسخ های مبتکرانه (original) (جدید/منحصر به فرد) و مرتبط (relevant) (مناسب/متناسب) (هنسی و آمبایل، 290؛ رانکو، 2004). و طیفی از کارهای مختلف که برای ارزیابی این توانایی پیچیده طراحی شده اند...