Intorduction
It is commonly assumed that senior managers in many organizations enjoy a monopoly over processes of decision-making (Alvesson & Willmott 1996), either directly, by taking decisions themselves, or indirectly, by their control over the decision-making of others within the organization. This monopoly is largely regarded as legitimate and necessary; it is felt natural that senior managers should take important decisions and, because they take responsibility for the decisions of others, they should also control them. Yet studies have shown that managerial control can be incomplete and may be resented and resisted by middle managers (Thomas 1996; Westley 1992). In addition, the competency of ‘strategic’ managers is often derided as they appear to foist half-baked plans and schemes on an unwilling workforce (Watson 1994), and send out contradictory and ambiguous messages to organizational members
مقدمه
معمولا فرض شده است که مدیران ارشد در بسیاری از سازمان ها از یک انحصار در فرآیندهای تصمیم گیری لذت می برند (آلوسون و ویلموت 1996)، چه به طور مستقیم، با گرفتن تصمیمات خود، و چه غیر مستقیم، با کنترل خود روی تصمیم گیری دیگران در درون سازمان. این انحصار تا حد زیادی مشروع و ضروری تلقی شده است؛ این امر طبیعی حس می شود که مدیران ارشد باید تصمیم های مهم را بگیرند، چرا که آنها در قبال تصمیمات دیگران مسئولیت دارند و آنها را نیز باید کنترل کنند. با وجود این، مطالعات نشان داده اند که کنترل مدیریتی می تواند ناقص باشد و ممکن است باعث رنجش و مقاومت مدیران میانی شود (توماس، 1996؛ وستلی 1992). علاوه بر این، صلاحیت مدیران "استراتژیک" اغلب به سخره گرفته شده است چرا که آنها به نظر می رسند برنامه های نیمه پخته را جا می زنند و بر روی یک نیروی کار نامتمایل (واتسون، 1994)، و ارسال پیام های متناقض و مبهم به اعضای سازمان. طرح ریزی می کنند...