Abstract
This study aims to examine the role of a specific type of organizational leadership – knowledge-oriented leadership – in knowledge management (KM) initiatives that seek to achieve innovation. An analysis of the knowledge-based view of the firm gives rise to several hypotheses, with structural equation modeling (SEM) analysis through partial least squares (PLS) providing the methodology to test these hypotheses. This approach yields results for a sample of empirical data from technology industries. This paper presents empirical evidence of the mediating effect of KM practices in the relationship between knowledge-oriented leadership and innovation performance. In line with previous literature, results show that, although KM practices themselves are important for innovation purposes, the existence of this kind of leadership encourages the development and use of KM exploration (i.e., creation) and exploitation (i.e., storage, transfer, and application) practices. A major implication is that, as a result of this development and the use of KM practices, the firm is able to improve its performance in product innovation
چکیده
در این مطالعه قصد داریم در یکی از حوزههای مدیریت دانش- که به دنبال رسیدن به نوآوری است - به بررسی نقش یک نوع خاصی از رهبری سازمانی تحت عنوان رهبری دانشمحور یا همان دانشبنیان بپردازیم. تحلیلی که بر روی دیدگاه دانشمحور شرکتها صورت گرفته است، چندین فرضیه را به همراه داشته و متدلوژیای را بهوسیلهی تحلیل مدلسازی معادلهی ساختاری (SEM) از طریق حداقل مربعات جزئی ،برای تست این فرضیهها ارائه داده است. این روش، نتایجی را برای یک نمونه از دادههای تجربی در صنایع تکنولوژی نیز به همراه داشته است. در این مقاله، شواهد و مدارکی تجربی را در خصوص تأثیرات واسطهی روشهای KM در رابطهی بین رهبری دانشمحور و کارائی نوآور ارائه میدهیم. برحسب فعالیتهایی که قبلاٌ صورت گرفته است، نتایج حاصله نشان میدهد که اگرچه روشهای KM بهخودیخود برای اهداف نوآوری مهم هستند، وجود این نوع سبک رهبری باعث ترغیب به توسعه و استفاده از روشهای اکتشاف (ایجاد) و بهرهبرداری (ذخیرهسازی، انتقال و کاربرد) از KM میگردد. یکی از استلزامات عمدهای که در این خصوص وجود دارد و میتوان آن را نتیجهی توسعه و استفاده از KM دانست، این بوده که شرکتها میتوانند کارائی خود را در حوزهی نوآوری محصول بهبود دهند.
1-مقدمه
با ظهور قرن نوزدهم، مدیریت دانش (KM) را میتوان بهعنوان یک اصل در نظر گرفت که در حوزهی دانشگاهی و دنیای تجارت بهخوبی تشکیلشده است. بر مبنای اصول KM، سازمانهای سرتاسر دنیا اقدام به توسعه و پیادهسازی ابتکارات مدیریت دانش نمودهاند تا بتوانند سطح کارآمدی پروسههای شغلی خود را بهبود داده، بهرهوری و کیفیت سرویسهای خود را افزایش داده و راهحلها و محصولات جدیدی را برای مشتریان خود پیدا کنند (نژیویین و محمد 2011). علاوه بر این، در مفاد فنی، نوآوری را میتوان نتیجهی مستقیم کارآمدی در KM دانست (داروچ، مک ناتون 2002؛ دو پلسیس 2007) و میتوان آن را یکی از اهداف بزرگ شرکتهای تولیدکنندهی دانشی دانست که به دنبال مزایای رقابتی هستند...