Abstract
This study uses data on musical dislikes to provide evidence for Peterson's (1992) theory of low-status cultural
exclusiveness. Following his description of cultural univores, I hypothesize that respondents with low levels of education will be more likely than other respondents to have group-based musical dislikes. Sixteen music genres evidenced greater group-based taste distinctions for those with low levels of education than for persons with high levels of education, and the two genres representing high culture produced no significant results (as expected). There is strong evidence that less educated Americans pattern their musical taste more around race, ethnicity, religious conservatism, and geographic region. The paper concludes with suggestions for further development of theory and research around the omnivore-univore pattern of taste
چکیده
مطالعه حاضر از تفاوتهای موسیقیایی جهت فراهم آوردن شواهدی برای تئوری پترسون (1992) در مورد محرومیتهای قشر کم فرهنگ بهره میبرد. بدنبال توضیحات وی در مورد تک پسندان فرهنگی، فرضیه اینجانب از این قرار است که پاسخ دهندگانی که دارای سطوح پایین تحصیلی هستند احتمالا نسبت به دیگر پاسخ دهندگان دارای عدم علاقهی موسیقیایی گروهی میباشند. شانزده ژانر موسیقی بر این بیزاری سلیقه ای گروهی بیشتر در افراد با تحصیلات پایینتر نسبت به آن افرادی که دارای سطوح تحصیلی بالاتری هستند دلالت کردهاند و دو ژانر که نشاندهنده سطوح بالای فرهنگی بودند هیچ نتیجهی چشمگیری در بر نداشتند (همانگونه که انتظار میرفت). شواهد محکمی وجود دارد دال بر اینکه سلیقه موسیقیایی آمریکاییهایی که دارای تحصیلات کمتری هستند بیشتر در حوزه نژاد، قومیت، محافظه کاری دینی و مناطق جغرافیایی است. مقاله حاضر راهکارهایی جهت پیشرفت بیشتر تئوری ها و تحقیقات در حوزهالگوی سلیقه تک پسندی- چندپسندی میباشد.
مقدمه
ما از کالاهایی مانند خانه، لباس، موسیقی و غذا نه تنها جهت آسایش و بقا بلکه جهت اظهارنظر درمورد خودمان نیز استفاده میکنیم، اینکه ما که هستیم و چگونه از دیگران متمایز میشویم. بنابراین فردی که یک تیشرت رنگی کروات دار بر تن دارد در مقایسه با کسی که چکمه های وسترن با سگک هایی بزرگ نقرهای بر پا دارد معنای متفاوتی را منتقل میسازد. علاوه بر این، روابط میان اجناس را میتوان به روابط میان افراد تعمیم داد، حداقل تا جایی که به ما سرنخهایی بدهد. کدامیک با کسی که در حال خوردن ساندویچ یونجه است رفتاری دوستانه نشان خواهد داد- آن کس که تی شرت رنگی بر تن دارد یا آنکس که چکمه پوشیده است؟ اینگونه نشانهها را اغلب در حول خصوصیات دیگر طبقه بندی میکنند. بطور مثال بوردیو(1984) نشان میدهد مردم چگونه از دانش خود در مورد موسیقی و هنر جهت نشان دادن عضویتهای اجتماعی خود استفاده میکنند، از آن سو پترسون(1992) صبحت از شیوه هایی به میان می آورد که مردم با سلایق دیگر ممکن است گروه هایی در حوزه نژاد، قومیت، سن، جنس یا مذهب شکل دهند. فردی که دارای چکمه هایی با سگک نقره ای بزرگ است احتمالا (و نه قطعا) یک مرد است، و دیگری با تی شرت رنگی احتمالا یک فرد سفید پوست است….