Abstract
Our previous work has reported that an inorganic nano-network of palygorskite with multi-porous structure can be fabricated from rigid nano-rods by ion beam bombardment and has better adsorption capability than nanorods. Here, this dispersed modified nano adsorbent was characterized by Fourier Transform Infrared (FTIR) spectroscopy and Scanning Electron Microscope (SEM). The adsorption property of methylene blue (MB) onto this adsorbent was investigated. It was found that the adsorption capacity increased with contact time, pH, MB initial concentration, respectively, and then reached an equilibrium. Moreover, the effect of pH on the adsorption was strongly determined by zeta potential. The adsorption kinetics of MB was dominated by the pseudo-secondorder reaction model, and the adsorption isotherms fit the Freundlich isotherms better than the Langmuir isotherms. Three temperatures (293 K, 303 K, 313 K) were set for describing the thermodynamic parameters (ΔHθ, ΔSθ, and ΔGθ), which indicated that the adsorption was spontaneous and exothermic. Lastly, the mechanism of the influence of ionic strength on the adsorption was discussed
چکیده
در کار قبلی ما گزارش شده است که نانو شبکه معدنی palygorskite با ساختار چند تخلخلی را میتوان از نانو میلههای سخت با بمباران اشعه یونی ساخت و قابلیت جذب بهتری از نانومیلهها دارد. در اینجا، این نانو جاذب اصلاح شده پراکنده با طیف سنجی مادون قرمز تبدیل فوریه (FTIR) و میکروسکوپ الکترونی روبشی (SEM) شناسایی شده است. همچنین خاصیت جذب متیلن آبی (MB) بر روی این جاذب مورد بررسی قرار گرفت. یافت شده است که ظرفیت جذب به ترتیب با زمان تماس، pH، غلظت اولیه MB، افزایش مییابد و پس از آن به تعادل میرسد. علاوه براین، اثر pH بر جذب قویا با پتانسیل زتا تعیین شده است. سینتیکهای جذب MB توسط مدل واکنش شبه مرتبه دوم بود، و ایزوترمهای جذب به ایزوترم فروندلیخ بهتر از ایزوترم لانگمویر برازش شدند. سه درجه حرارت (293، 303، 313 کلوین) برای توصیف پارامترهای ترمودینامیکی (ΔHθ، ΔSθ، و ΔGθ) تعیین شد، که نشان داد که جذب خود به خودی و گرمازا میباشد. در نهایت، مکانیسم تاثیر قدرت یونی بر جذب مورد بحث قرار گرفته است.
1-مقدمه
رنگینهها در بسیاری از صنایع مانند منسوجات، کاغذ، چرم، سنتز رنگ، چاپ، مواد غذایی، و پلاستیک، و غیره به خوبی شناخته شده است (Ai و همکاران، 2011)، که منبع عمده پساب های رنگی هستند. در معرض محیط زیست، بسیاری از پسابها میتوانند برای اکوسیستم نه تنها خطرناک بوده بلکه برای انسان نیز سمی باشند. بنابراین توجه بیشتری باید به کنترل تخلیه و به خصوص تصفیه فنی آنها پرداخته شود. در سال های اخیر، روش های مختلفی برای حذف رنگ از فاضلاب، از جمله جداسازی فیزیکی، اکسیداسیون شیمیایی و تخریب بیولوژیکی مورد استفاده قرار گرفت (Albanis و همکاران، 2000؛ Ghosh و Bhattacharyya، 2002؛ Gurses و همکاران.، 2004). در حالی که اولین مورد، که به طور عمده برای جداسازی رنگ از آب از طریق جذب اشاره شده، ثابت شده است که کارآمد ترین و مناسب ترین روش به عنوان یک اقدام اضطراری است (Mahanta و همکاران، 2008). تا به حال، جذب کننده های سطحی مختلفی گزارش شده است که موثر است مانند کربن فعال، کیتوزان، خاکستر و خاک رس، و غیره (Faki و همکاران، 2008؛ Lazaridis و همکاران، 2007؛ Lian و همکاران 2009؛ Pavan و همکاران ، 2008؛ Pendleton و Wu، 2003،. Pengthamkeerati و همکاران، 2008). به تازگی، با توجه به هزینه، دسترسی مهندسی، فراوانی منابع و حذف بهره وری برای استفاده در مقیاس بزرگ، بسیاری از توجه به جاذب های طبیعی مانند زئولیت، مونتموریلونیت، palygorskite (Pal) و غیره پرداخته شده است. در میان مواد معدنی خاک رس، نانو ساختار الیاف منحصر به فرد Pal توجه ما را به خود جلب کرده و در نتیجه به عنوان ماده جاذب در نظر گرفته شده است. با این حال، به دلیل سطح ویژه بالا (SSA)، الیاف Pal نمیتواند به طور طبیعی پایدار باشد، اما تمایل به جمع شدن به شکل خوشه دارد، که ممکن است فعالیت ها و خواص آن را کاهش دهد (CAI و همکاران، 2009، 2010؛ Yuan و همکارانش، 2007 ). در کار قبلی ما، برای ارزیابی این مشکل، یک فن آوری اصلاح منحصر به فرد موثر برای جدا کردن خوشه Pal به الیاف گزارش شده است (CAI و همکاران، 2009). برای ارزیابی بهره وری اصلاح، متیلن آبی (MB) به عنوان جاذب مدل بعلت کاربرد گسترده آن در رنگ کاغذ، رنگ موی موقت، پشم رنگرزی، پشم و غیره انتخاب شد (Han و همکاران، 2007). این نشان میدهد که، پس از اصلاح، ظرفیت جذب Pal تا حد زیادی افزایش یافته است. با این وجود، اجرای جذب مفصل، خصوصیات و مکانیسم ناشناخته است (CAI و همکاران، 2010)...