Introduction: Why Educational Policy Futures
There is always the temptation to think that the point, which we occupy historically, is a period of transformation and unprecedented change. This prevailing ethos, since Baudelaire, at least in aesthetic terms, is a self-constituting moment of modernity. Yet there are some signs that there are some very powerful forces at work reshaping advanced liberal societies - our normative orientations, our subjectivities and our institutions. These forces have been encapsulated in handy slogans such as "postmodernity", "globalisation", "reflexive modernisation", "postindustialisation", "postmodernisation" and the like (e.g., Touraine, 1974, Lyotard, 1984; Beck, 1992; Beck et al, 1992; Castells, 2000). Many of these developments focus on the importance of changes to the organisation of knowledge, the development of new forms of communication, and the centrality of knowledge institutions to an emerging info-capitalism. Often these epithets are conceptualised in metaphors such as the "information society", "learning society" or the "knowledge economy" and often work as official policy metanarratives to both prescribe and describe futures knowledge economy and the same forces of change have begun to transform traditional "knowledge institutions" such as universities and schools. This paper maps the emergent field of educational policy studies. First, it discusses the futures of education in relation to the question of globalisation. Second, it comments on the discourses of the knowledge economy as an example of futurology. Third, it discusses futurology in terms of scenario planning and foresight, before, finally, examining two examples of futures research in education.
مقدمه: چرا سياست آینده پژوهی
هميشه اين وسوسه وجود دارد که فکر کنيم در نقطه اي از تاريخ که قرار داريم، دورة دگرگوني و تغيير بي سابقه باشد. اين اخلاق حاکم، حداقل از لحاظ زيبايي شناسي بودلر، يک لحظه خودساخته در مدرنيته مي باشد. با اين حال، نشانه هايي از نيروهاي بسيار قدرتمند وجود دارد که بطور پيشرفته موجب تغيير شکل جوامع ليبرال- گرايش هاي هنجاري ، ذهنيت و موسسات ما- مي شود. اين نيروها بواسطه شعارهاي موجود مانند «پست مدرنيته»، «جهاني شدن»، «نوسازي انعکاسي»، «ماوراي صنعتي سازي»، «ماوراي مدرنيته سازي» و مانند اينها محصور شده اند. بسياري از اين تحولات بر اهميت تغييرات در دانش سازمان، توسعه اشکال ارتباطي جديد و محوريت دانش نهادها براي ظهور اطلاعات سرمايه داري تمرکز مي نمايند. اغلب اين اصطلاحات بواسطه تشبيهاتي نظير «جامعه اطلاعات»، «جامعه يادگيري» يا «اقتصاد دانش» تصور شده اند و براي تعيين و توصيف آينده به عنوان فرا روايت هاي سياسي و رسمي به کار مي روند. آنچه که از اين توصيفات نظري متفاوت در مورد آينده مشخص است، اين است که «دانش» و «يادگيري» در شيوه هاي عمل آوري و در سازمان هاي اجتماعي دو امر مهم مي باشند. همچنين«دانش» و «يادگيري» نظر باينکه جوامع پيشرفته در اقتصاد دانش جهاني شبکه اي گام بر مي دارند متحمل تغييرات فني و اجتماعي شده و همين نيروهاي تغيير شروع به ايجاد تغيير در موسسات دانش سنتي مانند دانشگاه ها و مدارس مي شوند. در اين مقاله به توصيف زمينه اي نوظهور در مطالعه بر روي سياست هاي آموزشي مي پردازيم. در وهله نخست، در رابطه با درخواست جهاني شدن به بحث در مورد آينده پژوهی مي پردازيم. در مرحله دوم، با توجه به مثال هايي از آينده به تفسير مباحثه هاي اقتصاد دانش مي پردازيم. در مرحله سوم، بر حسب برنامه ريزي و پيش بيني سناريو، به بحث در مورد آينده پرداخته و در نهايت، به بررسي دو نمونه از پژوهش هاي آتي در مورد آموزش پرداخته مي شود...