Abstract
Weed management under conservation agriculture (CA), especially when manually controlled is one of the major setbacks for the widespread adoption of CA in southern Africa. This study was conducted at three on-station and three on-farm sites: CIMMYT-Harare, Domboshawa Training Centre and Henderson Research Station (on-station sites), Hereford farm, Madziva communal area and Shamva communal area (on-farm sites). The evaluation focused on the effect of initial herbicide application and succeeding manual weeding whenever weeds were 10 cm tall or 10 cm in length for grasses with stoloniferous–rhizomatous growth habit. Weeds counts, weeding time and grain yields were collected at all on-station sites. At the on-farm sites, weed counts were done before weeding and a number of farmers were timed during weeding. The results showed that herbicides use reduced the weed density and time taken on weeding at all sites. Combining herbicides e.g. atrazine, glyphosate and metalachlor had the lowest weed density and weeding time at all sites. However, the treatments had no effect on maize grain yields suggesting that appropriate and timely manual weeding reduced crop/weed competition. Herbicides treatments had higher input costs than manual weeding due to the additional cost of herbicide but the treatment with manual weeding only had more overall labour days compared to the mixture of three herbicides. In order to achieve economic benefits, smallholder farmers may use the time for value addition e.g. expand cropped land area, use time for value addition, or sell new products on the market. Herbicides use reduces the manual labour needed to control weeds and minimise total crop failure due to untimely weeding hence, herbicides are an important but not the only weed control option under CA systems in Zimbabwe
چكيده
مديريت علف هاي هرز تحت كشاورزي وابسته به حفظ منابع طبيعي (CA)، بخصوص وقتيكه بطور دستي كنترل مي شود يكي از عقب نشيني هاي عمده براي پذيرش گسترده (CA), در افريقاي جنوبي است. اين تحقيق، در سه سايت مركز و سه مزرعه انجام گرديد: مركز آموزش سيميت هراره، دوبوشاوا و مركز تحقيق هندرسون (در سايت هاي مركز). مزرعه هريفورد، منطقه عمومي مادزيوا و منطقه عمومي شاموا (در سايت هاي مزرعه). اين ارزيابي برتاثير ابتدايي كاربرد علف كش و موفقيت وجين دستي براي علف هاي هرز به بلندي 10 سانتيمتر طول و علف هايي با عادت رشد در ساقه و ساقه هاي زيرزميني، تمركزداشته است. شمارش علف هاي هرز، زمان وجين نمودن و بازده دانه ذرت ، در همه سايت هاي مركز، كنترل شد. در سايت هاي در مزرعه، شمارش علف هاي هرز قبل از وجين كردن انجام شد و فعاليت تعدادي از كشاورزان در طول وجين كردن زمان سنجي شد. نتايج نشان دادند كه كاربرد علف كش ها موجب كاهش تراكم علف هاي هرز و زمان بكاررفته وجين نمودن در همه سايت ها شد. نتيجه تركيب علف كش ها مانند آترازين، گليفوسات و متالاكلور موجب كم شدن تراكم علف هرز و زمان وجين كردن در همه سايت ها گرديد. هرچند، اين رسيدگي ها تاثيري بر بازده دانه ذرت نداشت، با اينحال پيشنهاد وجين كردن دستي¸زمان بندي شده و مناسب رقابت محصول/ علف هرز را كاهش داد. درمان هاي علف كش ها بواسطه هزينه اضافي علف كش، هزينه هاي ورودي بالاتري نسبت به وجين دستي داشت اما درمان محض با وجين دستي، روزهاي كاري بيشتري در مقايسه با مخلوط سه علف كش داشت. به منظور دسترسي به منافع اقتصادي، كشاورزان خرده مالك ممكن است از زمان اضافي بدست آمده براي ارزش اضافي مانند توسعه زمين هاي برداشت¸محصول، يا فروش محصولات جديد در بازار استفاده نمايند. كاربرد علف كش ها موجب كاهش كارهاي دستي مورد نياز جهت كنترل علف هاي هرز و به حداقل رساندن شكست محصول كلي بواسطه وجين نمودن غيرزمان بندي مي گردد، لذا در زيمبابوه علف كش ها از اهميت برخوردارند، اما تنها گزينه جهت كنترل علف هرز تحت سيستم هاي CA نمي باشند.
1-مقدمه
كشاورزي وابسته به حفظ منابع طبيعي(CA) يك سيستم مديريت محصول است كه در افريقاي جنوبي بواسطه پتانسيل خود در حفظ، بهبودي و استفاده كارا از آب و مواد غذايي (FAO,2002)، پيشرفت داشته است.CA مبتني بر سه اصل است: a) اختلال صفر يا حداقلي دركيفيت خاك b) نگهداري پوشش ارگانيك دائمي خاك و c) هم پيوندها و كشت هاي تناوبي مختلف (كاسام و همكاران 2002) فوايد بالقوه CA شامل كاهش فرسايش خاك و هرزآب (درپسچ و همكاران 1986، تايرفلدر و وال 2009). كارايي افزايش يافته در استفاده از بارندگي (ثايرفلدر و وال 2009). كاشت (هاگ بليد و تمبو 2003)، كيفيت افزايش يافته خاك و فعاليت بيولوژيكي) (ثايرفلدر و وال 2009)، و ذخيره سازي نيروي كاردرمزرعه مي باشد (سورنسن و همكاران 1998). كشاورزان خرده مالك در افريقاي جنوبي با تعدادي چالش از قبيل درآمد پايين، دانش فني ناكافي، زمين هاي كوچك (بطور ميانگين 2.1 هكتار) و تجهيزات ضعيف كشاورزي مواجهند (چامونوروا، 2010). از بين بردن اقدامات كشت و كار سنتي ، منتج به افزايش فشار وجين كاري، بخصوص در سال هاي اوليه مي گردد (ووگل ،1994b) و نياز به كنترل موثر علف هرز با فقدان نيروي كاركافي، محدود مي شود...