Abstract
Successful managers focus their attention on factors that are critical in establishing and maintaining an organisation’s competitive edge. The knowledge and skill of employees is one of those factors and it requires proactive management attention. Conceptually, this is achieved through Knowledge Management, a term that has existed in the mainstream of business lexicon for quite some time. Despite this, there is the conspicuous absence of a common understanding of the term that frustrates many managers. Studies have clearly established that there are three interdependent and complementary pillars that support the concept of Knowledge Management. These are Organisational Learning Management (OLM), Organisational Knowledge Management (OKM) and Intellectual Capital Management (ICM). OLM, which has so far dominated both academic and practitioner debate, concerns itself with the problem of capturing, organising and retrieving explicit knowledge, or information, and has led to the simplistic misconception that Knowledge Management only involves the capture, or downloading, of the content of employees’ minds. ICM is dominated by those particularly interested in defining key performance indicators that will measure the impact and the benefits of applying knowledge management practices. If management requires measurement this is an essential task but it can only be undertaken once an organization has clearly established the strategy-structure-process parameters to ensure it accesses, creates and embeds the knowledge that it needs...the OKM pillar of knowledge management. This paper looks more deeply at this pillar and in particular the lack of a general integrative approach to enhancing organisational performance in this key strategic area. It considers to what extent such an approach may help an organisation more effectively manage its most relevant source of competitive advantage. With a greater awareness of the various factors allied to the managing and leveraging of human oriented and system oriented knowledge assets, some proposals are put forward to assist in developing or redefining an organisation’s intellectual capital reporting models in search of a planning, control and performance measurement system that accounts for the management of an organisation's intellectual assets
چکیده
مدیران موفق توجه خود را به عواملی معطوف می کنند که در ایجاد و حفظ لبه رقابتی یک سازمان حیاتی است. دانش و مهارت کارمندان یکی از آن عوامل است و نیازمند توجه زیاد مدیریت می باشد. از نظر مفهومی، این با مدیریت دانش حاصل می شود، عبارتی که در قسمت اصلی فرهنگ لغت تجارت برای زمانی وجود داشته است. علی رغم این، نبود آشکار یک درک مشترک از این عبارت است که بسیاری از مدیران را نابود می کند. مطالعات بوضوح دریافته اند که سه رکن مکمل و بهم وابسته وجود دارند که مفهوم مدیریت دانش را تایید می کنند. این ها عبارتند از مدیریت یادگیری سازمانی (OLM)، مدیریت دانش سازمانی (OKM) و میدریت سرمایه هوشمند (ICM). OLM که تا اینجا در مباحثه بین دانشگاهیان و کارپردازان رایج است، خود به مسئله کسب، سازمان دهی و بازسازی دانش یا اطلاعات صریح مربوط می شود و به این تصور غلط ساده انگارانه منجر شده است که مدیریت دانش فقط شامل گرفتن یا دانلود محتوای افکار کارمندان می شود. ICM بخصوص در بین کسانی رایج است که به تعریف شاخص های عملکردی مهم می پردازند که تاثیر و مزایای استفاده از اقدامات مدیریت دانش را می سنجند. اگر مدیریت نیازمند سنجش و برآورد باشد، این یک کار ضروری است ولی تنها می تواند وقتی انجام شود که یک سازمان بوضوح پارامترهای فرآیند-ساختار-استراتژی را بنیان نهد تا از دسترسی ها اطمینان حاصل شده و دانش موردنیاز ر ایجاد و تعبیه نماید ... رکن OKM مدیریت دانش. این مقاله نگاه عمیق تری را به این رکن و بخصوص نبود یک رویکرد واحد کلی برای ارتقای عملکرد سازمان در این حوزه استراتژیک مهم دارد. این مطالعه به بررسی این امر می پردازد که چنین رویکردی تا چه حد می تواند به یک سازمان در مدیریت موثرتر منبع برتری رقابتی اش، کمک نماید. با آگاهی بیشتر از عوامل مختلف دخیل در مدیریت و اعمال نفوذ در سرمایه های دانش جهت دار انسان و سیستم، پیشنهادیه هایی مطرح شده اند تا به ساخت یا تعریف مجدد مدلهای گزارش دهی سرمایه هوشمند یک سازمان در جستجوی یک سیستم برنامه ریزی، کنترل و سنجش عملکرد کمک کنند که این مسئول مدیریت سرمایه های هوشمند یک سازمان است.
1-مقدمه
بیش از یک دهه پیش، هندی (1996) نشان داد که مدیریت دانش و مهارت کارمندان آن، چالش فعلی سازمانی بود. از آن پس هر یک از رشته های مدیریت در جستجوی مشارکت در مفهوم مدیریت دانش (KM) به صورتی نسبتا مستقل بوده اند. این مقاله امکان یک رویکرد یکپارچه را با استفاده از داده های تجربی (بعنوان اساس ارائه ایده ی اینکه چه چیز قابل انجام است)، در نظر می گیرد. درنتیجه با استفاده از استدلال استقرایی برای بحث درباره عقلانیت عملی آن، یک مدل ساخته می شود تا شاید سازمان ها و محققان را قادر سازد که درک بزرگتری را از چگونگی امکان آوردن یک رویکرد نسبت به KM به دست آورند...